آغري
آذربايجان

سرقت ديوان تركي استاد شهريار

 

زمانيكه سيد محمد حسين خكشنابي "شهريار" در تهران ، در رشته طب تحصيل ميكرد ، مدتي بود كه از پيكار ادبي شعر" كهنه و نو" ميگذشت. گرچه كشمكشها هنوز به پايان نرسيده بود. اما جريان نو ، رفته رفته داشت جا مي افتاد و كساني همچون علي اسفندياري" نيما يوشيج" ميدان داري مي كردند .

شهريار اليته شهسوار پرآوازه عرصه غزل بود، غزلي با زبان نو و به دور از هرگونه كهن گرايي مقلدانه و بي طراوت . با اين حال شهريار با سرودن اشعاري چون  : "اي واي مادرم" به زبان فارسي و " سهنديه" به زبان  توركي در قالب شعر نو آزاد ، توانايي خود را در قالب شعر امروز نيز به نمايش گذاشته بود . براي وي شيوه نو پردازاني چون نيما ، البته غريب و نا اشنا نبود. چرا كه او از سالها پيش از اين ، در روزنامه هاي معروف آن روزگار تبريز ، همچون  "تجدد " و" آزاديستان " با مباحث تجدد گرايي و شعرهايي با قالب و مضمون هاي نو ، از بزرگاني چون تقي رفعت ، سعيد سلماسي ، جعفر خامنه اي ، خانم شمس كسمايي و حبيب ساحر، - كه به حق در ايران پديد آورندگان شعر نو بودند- آشنايي نزديك داشت.( و از همين روست كه تبريز را نخسين مهد شعر نو ميناميم .)

سعيد سلماسي  يكي ازنخستين روزنامه نگاران و يكي از بانيان چاپخانه به سبك حروف سربي و باسما (پرس) را در تبريز بود و تقي رفعت، سردبير روزنامه تجدد (اورقان حزب فرفه دموكرات آذربايجان  به رهبري شيخ محمد خياباني) كه شاعري نوگرا و بخاطر اشنايي با زبان و ادبيات فرانسه - به راستي پدر حقيقي شعر نو در ايران ميباشد – از پيشقدمان قيام ملي تجدد خواهي و يكي از بنيان گزاران فرقه دموكرات آذربايجان مي باشد. رفعت در يكي از دبيرستانهاي تبريزمعلم زبان فرانسه بود . او در 31 سالگي به طور نامعلومي – به روايتي خود كشي – پس از سركوب حركت دموكراتيك و مرومي شيخ محمد خياباني ، مزه مرگ را به تقي رفعت چشاندند. زمانيكه تقي رفعت در تبريز نهضت تجدد ادبي را رهبري ميكرد ، خبري از نو جويي در ميان شاعران پايتخت نشين نبود و به تعبير زيباي خود او "طوفاني در ته دوات نو جوانان تهران هنوز برنحواسته بود. " 2  احمد كسروي دركتاب تاريخ هيجده ساله آذربايجان ، پس از آتش زدن بازار اورميه بدست مزدوران ارمني و روس، شعري نو از تقي رفعت با مضمون سوحت اورمو را چاپ نموده است.

مرگ نا به هنگام تقي رفعت و شهادت مظلومانه سعيد سلماسي و انزواي درازناي جعفرخامنه اي و منحصرا توركي سرايي حبيب ساحر گرچه آن عزيزان را از جرياني كه خود آغازگر آن بودند دور كرد و از يادها برد . اما خاموشي اجباري اولي . شهادت مظلومانه دومي و سكوت اختياري سومي و توركي گويي چهارمي و .... هرگزبه انكار فضل تقدم آنها – حتي از سوي مخالفانشان – نينجاميد . هرچند اين اتفاق (مرگ رفعت و ....) شايد موجب خوشنودي تنگ نظرهاي شونيست را فراهم ساخت كه نمي خواستند نام آذربايجان بار ديگر – و اين بار – به عنوان پيشرو در ساحت شعر نو برسرزبانها افتد.....

شهريار ، گرچه ، اولين شاعر سخن پردازي نيست كه در دوران استبداد پهلوي به زبان توركي شعر سروده باشد اما بي گمان برجسته ترين است . اين شاعر سترگ به يمن هنر اصيل خويش توانست خوني تازه در فرهنگ و ادب زبان و ادبيات توركي جاري سازد. ترديدي نيست كه در همين دوران به خاطر برخي تضييق ها و تنگ نظري عا و غرض ورزي ها آسيب هاي جانكاهي به پيكره زبان و ادبيات توركي ايراني وارد امد . رژيم شونيست و نژادپرست پهلوي كه نام دودمانش همچون تاريخش معجول است3

تمامي حقوق مسلم هموطنان آذربايجاني را ناديده گرفت و بسياري از صدا ها را در گلو خفه كرد و تا توانست از توركي گويي و توركي نويسي جلوگيري نمود. اما شهريار چونان شير بود، كرچه به زنجيربود .

بوردا بير شير داردا قاليب باغيرير

مروت سيز انسانلاري چاغيرير

( اينجا شيري به زنجير كشيده اند و مي غرد   

او انسانهاي بي مروت را به ياري مي طلبد)

بندهايي كه رژيم بردست و پايش بسته بود ، نتوانست مانع از غرش هاي بي امان وي باشد . خود در اينباره چنين ميگويد :

توركونون جانيني آلميشدي حياسيز طاغوت

من حيات آلديم اونا ، حق اوچون احيا ايله ديم

(طاغوت جان توركي را گرفته بود، من برزبان مادريم حياتي دوباره بخشيدم)

طبق گفته خود شهريار ، وي از چهار سالگي به زبان مادري خود شعر ميسروده است و در اينكار از آثار شاعران بزرگ آذربايجان همچون فضولي بغدادي وتيكمه داشلي خسته قاسم و ميرزاعلي اكبر"صابر" و ديگرشاعران توركيه استقبال مي نمود.

استاد به ادبيات شفاهي وفرهنگ غني آذربايجان ، اشراف كامل داشت، و آنچه عصاره همه آنها را در منظومه "حيدر بابايا سلام " و در ديگر شعرهاي توركي اش براي فرزندان كشورش به ارث گذاشت .

منظومه حيدر بابا در روزگاري كه زبان و فرهنگ و مدنيت توركان ايران در زير شعار فريبنده و دروغين "وحدت ملي" و تصور غلط يك زبانه بودن كشور عزيزمان ، به سختي پايمال جفا ميشد ، پاسخ محكم و شايسته اي بود از سوي استاد شهريار به همه كوته فكران و دشمنان يكپارچگي كشورمان كه ايران را به غلط  تك زبانه ميدانند در حاليكه گلستان الوان كشورمان ، به تنوع گلهايش مي نازد.

در پي شاهكار شهريار " مكتب حيدر بابا " پاي به عرصه وجود نهاد .  اين مكتب با تبديل شدن به يك كاندن گرمي بخش مردمي و با نظيره سازي هايي كه از گويندگان تورك برمنظومه استاد صورت گرفت به اعتلا و غناي عرچه بيشتر زبان و ادبيات توركي سرزمينمان انجاميد . از اين روي ، دوست و دشمن ، همه دانستند كه توركان در گلستان رنگين اقوام ايران نه تنها در آذربايجان ، بلكه در گوشه گوشه ايران زمين ، ريشه اي كهن دارند . طبيعي است كه در چنين اوضاعي بنيان گذار مكتب حيدر بابا ي شهريار و رواج دهندگان آن مورد خشم و غضب رژيم واقع شوند و گرفتار بلاها گردند . بنا بر اين از اين زمان به بعد بردامن سخت گيريها افزوده شد و دشمني ها جدي تر گشت . دشمن بهر وسيلتي و حيلتي دست يازيد تا آثار توركي را نابود سازد . در اين پيكار ،البته  هدف اصلي امحاء آثار توركي شهريار بود .

به نظر بنده ، اشعاري كه اكنون به عنوان " كليات اشعار توركي استاد شهريار "موجود است ، همۀ سروده هاي توركي وي نميتواند باشد . بل اين اشعاربخشي از شعرهاي استاد هستند كه به مناسبتهاي گوناگون در زمانهاي مختلف به دوستان وملاقات كننده هاي خود داده است. و همين امر موجب حفظ آنها از خطر نابودي گشته است .     

شهريار خود به يغما رفتن شعرهاي توركي اش را پس از دستبرد تهاجمان فرهنگي  اينچنين برزبان مي آورد:

 "سلقه لي اوغرو تاپيلميشسا بو باشسيز يئرده     شهرياردان دا گرك بير دولو ديوان آپارا"

(در اين سرزمين بيصاحب اگر دزدي پيدا شود   بايد كه از شهريار هم ديوان اشعاري كامل ببرد)

از اشارتهاي خود استاد =نين استنباط مي شود كه شاعر ما نتوانسته است ديوان توركي خود را از دست برد مهاجمان دژخيم حفظ نمايد . استاد ميفرمايد :

"توركو اولموش قدغن ، ديوانيميزدان دا خبر يوخ      شهريارين ديلي ده واي ديه ديوان ايله گئتدي "

( توركي قدغن شده واز ديوان توركي مارا كه ربوده و برده اند ، هيچ خبري از آن نيست.  و هم از اينرزوست زبان مادري شهريار دريغا با ديوان ما رفت )

اما شهريار شاعري رند است و توانسته است به رندي پرده از روي اوضاع زمانه بر افكند و سياهكاريهاي دغلكاران را آفتابي بكند.

مامور سارق كليات اشعار توركي شاعر- ساواكي- لابد با حكم قانون اقدام به ضبط ديوان توركي شهريار ميكند . شاعر بايد بداند كه "توركي گويي" ممنوع است ! و چنين است كه شاعر ما فرياد برمي آورد:

"وئررديك قديم ديوانا عرضه ايندي      كيمه عرضه وئرمك بو ديوان اليندن؟ "

(سابق براين از مظلوميت خود به دولت شكايت ميكرديم، من اكنون از اين دولت شكايت كجا برم ؟)

شهريار اين وضعيت رابا دوستانش درميان ميگذارد و به آنها ميفهماند كه خود او را هم در خانه اش زنداني كرده اند و برايش مراقب گذاشته اند "ائويم زندانيم ماموروم اوز ايچيمده     هارا قاچسيبن انسان بو زيندان اليندن؟"

بولود قارا چورلو "سهند " در يكي از شعرهاي خود ضمن همدردي با استاد خود، اسارت خود را نيز برملا ميكند :

"دييرلر ديلبريم بولول قصرينده / داردا دير آسيليب تپه ساچيندان/ گلير قولاغيما اينيلتيلري/ بوردا بير شئر دادا قاليب باغيرير/ شهريار بوينونا زنجير وئرالار؟!/چئينه رم ، گميررم ، دارتيب آچارام / ايشله يير قولوما دمير پاخلالار/ زنجير قينجيق ديرير، سانجير اتيمي/ جان قارداش! هله ليك باغيشلا مني/ اينجيمه داريلما ، فيكرين هاردادير ؟ / مروت سيز دگيل سنين قارداشين / آنجاق سنين كيمي اودا داردا دير ."

( ميگويند دلبرم را در قصربولورينش از موي سرش آويزان كرده اند . ضجه هايش به گوشم ميرسد . كه ميگويد: اينجا شيري در دام افتاده است و مي غورد . برگردن شهريار زنجير بزنند ؟ مي جوم ميبرم ، ميگسلانم. آخ حلقه هاي زنجير بربازوانم فرو مي رود و گوشت تنم را له ميكند        برادرجان ! اجالتا مرا ببخش آزرده نباش فكرت كجاست؟ برادر تو بي مروت نيست . او نيز مانند تو در بند است."

به صراحت ميگويم همه شاعران و نويسندگان تورك زباني كه در عصر پهلوي – پدر و پسر- مي زيستند در اثر فشار و خفقان بيش از حد دژخيم و نژادپرستان و ساواك كه همفكران و مردوران استراتژيك غرب در ايران بودند بيشترآثارشان يا به دست خودشان از ميان رفته است ويا به دست عوانان حكومتي نابود شده است .

از اشعار شهريار چنين مي توان فهميد كه دژخيمان رژيم بارها به خانه اش هجوم آورده اند و سروده هاي توركي اش را به غارت برده اند . براي نمونه به اين شعر استاد مي توان اشاره كرد :

" دونن گئجه جين لر قوشون چكديلر/    من قورخودان جينقيريغيم چيخمادي

  يورقان اوستن منه سيريق چكديلر      من ده سيريق هئچ سيريغيم چيخمادي

ازكنايه ها و استعاره هاي بكار رفته در اين شعر چنين استنباط مي شود كه مأموران دولتي شب هنگام ، به خانۀ استاد ريخته اند تا از وي زهر چشم بگيرند . اما شهريار از آن گونه بيدهايي نيست كه به اين باد ها بلرزد . رسالت او رساندن پيام است و الحق – در آن شرايط – بخوبي از پس اين كاربرآمده است.

شاعر در اين اوضاع نامساعداز ياران و همراهانشان چشم ياري دارد اما خود اين پندارغلطي است . سلامش را كسي پاسخ نمي گويد ، زيرا به قول مهدي اخوان ثالث :"كه سرها در گريبان است.

ميراث گرانسنگ اشعاري كه از استاد شهريار به زبان توركي برجاي مانده است حدودا 1900 بيت است .    

درحاليكه از صائب تبريزي، اين شاعر بي بديل سبك هندي ، - علي رغم بعد زمان و حوادث روزگار- تقريبا 20000 بيت شعر توركي به دست ما رسيده است . از طرفي مي دانيم كه شعرهاي فارسي استاد شهريار، بيش از 100000 بيت است . اين قابل تأمل است . چرا كه شاعر ، بنا به گفتۀ خودش ، اشعار توركي را از 4 سالگي شروع  و در همۀ طول  زندگي پربارش، به  توركي سرايي ادامه داده است ، حال چگونه مي توان

پذيرفت كه مجموع اشعار توركي استاد از 1900 بيت تجاوز نكند ؟!

شهريار بارها صبغه و نگاه حرمت آميزخود را بي پروا به زبان مادريش نشان داده است . چنانكه ميفرمايد :

" توركون ديلي تك سئوگيلي ايستك لي ديل اولماز  باشقا ديله قاتسان بو اصيل ديل اصيل اولماز "

(هيچ زباني مثل زبان توركي ، عشق ورزيدني نيست. و اصالت آن در خالصي آن مي باشد)

شهريار زبان توركي را ، زبان خودي و تني ميداند و در جايي ميگويد :

" توركو دئديم اوخوسونلار اؤزلري"

( توركي گفتم كه خودي ها و تني ها بخوانند)

گويندۀ اين اشعار پيداست كه عشقي شور انگيز به زبان مادري دارد.

در بيت ديگر همين شاعر با اشاره به ميرزا علي اكبر طاهرزاده " صابر " شاعر شهير آذربايجان ، ميگويد :

"شاعر زبان غيرتورك ، خيلي از شعرهاي خود را از شعر توركي برداشت كرده است.شاعري مثل "صابر" با خوان گسترده ادبي خود چشم تنگ نميتواند باشد . فرهنگ تورك از اينكه ديگران ريزه خوار خوان اوباشند ، باكي ندارد. همچنانكه كساني چون : اشرف الدين قرويني" نسيم شمال" از مضمونهاي شعري "صابر" از كتاب "هوپ هوپ نامه" گاهي پنهان و گاهي نهان استفاده كرده است . شهريار در اينمورد مي فرمايد:

" فارس شاعيري چوخ سؤزلريني ، بيزدن آپارميش    صابر كيمي بير سفره لي شاعير پاخيل اولماز"

شاعر در اينجا زبان توركي را از آن خود ميداند و ديگر زبان را قبرخودي جلوه مي نمايد .

دربيتي ديگراز همين شعر ، شاعر به مبارزه ها  و حماسه هاي ملي قوم خود اشارتي دارد و ميگويد :

"آذر قوشونو قيصر رومو اسير ائتميش  كسرا سؤزو دور بير بيله تاريخ ناغيل اولماز"

لشكر توركان (اميرارسلان) قيصر روم را اسيركرده است. و اين كلام از قول كسري است . وقايع تاريخي كه دروغ نيست .

استاد شهريار تمام هستي خود را در اعتلاي زبان و فرهنگ خود ودر راه دفاع از حيثيت هم زبانان خود بكار بست و در اينراه دچار گرفتاريهاي  پيچيده اي شده است .او از مضامين و و تنگناههاي اجتماعي كه نژاد پرستان و شونيستها برسر فرهنگ ، زبان و قوم شهريار آورده اند بسي متضرر گشته است . او در زمان تحصيل در تهران – در رشته طب كه در آنزمان دركل ايران به تعداد انگشتان دست در ايران بودند – شعر معروف " الا تهرانيا انصاف مي كن ..." را سروده بود . به همين سبب از دانشگاه اخراج و تحت تعقيب قرار ميگيرد. استاد براي گريز از اين گرداب ، ناملايمات فراواني را تحمل مي كند و از اينطريق روح حساس شهريار آزرده مي گردد و در اثر همين فشار ، استاد بيشتر از پيش در خدمت فرهنگ و زبان خود قدم برميدارد و حاصل آن تلاش بي وقفه ، خلق منظومۀ "حيدربابايا سلام" ميباشد كه با خلق اين اثر فنا نا پذير، احياء زبان و فرهنگ توركي در ايران به وقوع پيوست. استاد وقتيكه از دانشگاه اخراج شد ، در سال آخر دانشگاه بود او برخلاف شايع هرگز ميل نداشت از دانشگاه كنار گذاشته شود و در اينراه به هراميد كم سويي سرميزد. استاد براي بازگشت مجدد برسر تحصيل ،به كسان زيادي متوصل شد . او حتي در نيشابور از كمالملك ، نقاش مبارز و تبعيدي نيز ياري ميطلبد . و نقاش با لبي پر افسوس و دلي پرخون مي گويد :"كل اگر طبيب بودي، سرخود دوا نمودي !"

به نظرميرسد اينكه استاد شهريار – بنا به مشهور- به موجب عشق به يك دختر از تحصيل در دانشگاه دست برداشته ، پذيرفتني نيست. بل معتقديم كه رژيم پهلوي ، استاد را به خاطر عشقي كه شاعر به زبان مادري و مردم ستم كشيده و رشيد آذربايجان ميورزيد ، از ادامۀ تحصيل محروم  شگردانيده شده است .

او ناچار است براي دور ماندن از دست ماموران دولتي از شهري به شهري برود و در به در شود . و عاقبت ، پس از تحمل سختيهاي بسيار ، به دامن مام ميهن خود – تبريز – پناهده ميشود . شاعر در بيت زير به اين نكته اشاره صريح دارد:

" تهرانين غيرتي يوخ شهرياري ساخلاماغا    قاچميشام تبريزه تا ياخشي يامان بللنسين"

 

( تهران غيرت نگهداري از شهريار را ندارد، هم از اينرو به تبريز فرار كرده ام تا خوب و بد معلوم گردد ).  نوشته : حميد احمد زاده . ترجمه : استاد حسين مختاري . 1- از صبا تا نيما  ج2ص437 . در اصل پهلوي برگزيده شده به نام رضا شاه ، همانا پالاني اسن كه رضا شاه از آن ايل ميباشد .               

 



بؤلوم :




بلاقا گؤره

علي اكبر زينالي كرج شهريندن
بؤلوم لر
 
یارپاق لار
آختاریش

سایغاج
ایندی بلاق دا :
بوتون گؤروش لر :
بو گونون گؤروشو :
دونه نین گؤروشو :
بو آیین گؤروشو :
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :